۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

عاشق نشدی زاهد دیوانه چه میدانی


عاشق نشدی زاهد دیوانه چه میدانی
بر شعله نرقصیدی پروانه چه میدانی

من مست می عشقم و ز توبه که بشکستم
راهم مزن ای عابد میخانه چه میدانی

لبریز می غمها شد ساغر جان من
من دیدی و بگذشتی پیمانه چه میدانی

یک سلسله دیوانه افسون نگاه او
ای غافل از آن جادو افسانه چه میدانی

تا چند فریب خلق با نام مسلمانی
سر بر سر سجاده می خوردن پنهانی

عاشق شو و مستی کن ترک همه هستی کن
ای بت نپرستیده بتخانه چه میدانی

تو سنگ سیه بوسی من چشم سیاهی را
مقصود یکی باشد بیگانه چه میدانی

روزی که فرو ریزیم بنیاد تاسف را
دیگر نه تو می مانی نه ظلم و پریشانی

هما میرافشار

اگر ایران به جز ویران سرا نیست

من این ویران سرا را دوست دارم

اگر مست و اگر دیوانه هستم

اگر پیمان ماندن را شکستم

تمام هستیم گر رفته بر باد

به جرم آنکه یک ایرانی‌ هستم

به هر جایی‌ که باشم، از ته دل

سه رنگ پرچمت را میپرستم


**************


هوا دارد غبار شور و مستی

چه حالی‌ دارد امشب می پرستی‌

برای بردن بیگانه از یاد

به دستی‌ باده و حافظ به دستی‌

بگویی ‌ای وطن هر جا که هستم

سه رنگ پرچمت را میپرستم


****************


من این دیوانگی را دوست دارم

ز خود بیگانگی را دوست دارم

برای مستی و از خود گذشتن

شراب خانگی را دوست دارم

اگر چه دور از آن کاشانه هستم

سه رنگ پرچمت را میپرستم

۱۳۸۹ فروردین ۳۱, سه‌شنبه

سرزمین آریان

سرزمین آریان که در تاریخ جهان نام ایران به خود گرفته از زمان‌های دور مسکن جماعات متعدد و قبایل قوم بی‌ شمار اریا بوده است. این سر زمین از تاجیکستان کنونی شروع میشد، زمین‌های میان دو رود بزرگ امودریا و سیر دریا( که اکنون در ازبکستان و ترکمنستان واقعند) رأ در بر میگرفگت، بیشینه سرزمین افغانستان کنونی‌ را شامل میشد، مک کوران (که اکنون پارهٔ بزرگترش در پاکستان است) را شامل میشد، ایران کنونی‌ را در مینوردید، در شمال شامل سرزمین‌های دو سوی دریای مازندران میشد، و به کوه‌های قفقاز میرسید، در غرب شامل سرزمین‌های شرقی‌ و جنوبی دریاچه وان امروزی بود، و سرزمین‌های کوهستانی کردستان بزرگ را شامل میشد (که اکنون پاره‌های اصلیش در کشورهای ترکیه و عراق است). همه این سرزمین‌ها را فلات ایران نامند. که آنچنان که در اوستا آمده این سرزمین را جایگاه و نشیمن آریاییان مینامند. در بند‌های ۱۳ و ۱۴ میتر یشت که کهن‌ترین اثر دینی قوم آریا و مربوط به هزاره دوم پیش از میلاد مسیح است آمده که ایزد(میتر) از فراز کوه هرابرز(قلّه دماوند) سرزمینهای آریایی را نگاهبانی می‌کند. به علت در دست نبودن اسناد مکتوب ما اطلاع چندانی در مورد تمدن قوم آریایی در دوران دور تاریخ نداریم، ولی‌ اشیأ و ساخته‌هایی‌ که در کاوش‌های باستان شناسی‌ که از زیر زمین بیرون آمده است خبر از آن میدهد که آنها از زمان‌های بسیار دور تاریخ در جماعات بسیار و پر شماری دارای تمدن یکجا نشینی در مجتمعات روستأی بودند، تشکیلات حکومتی داشته اند ، کشاورز و دامدار بوده اند. از آنچه تا کنون در کاوشهای باستانشناسی معلوممان شده است تمدن آریایی در هزاره دووم پیش از میلاد در مقایسه با تمدنهایی که در حوزه رودهای کارون و کرخه در خوزستان، و نیز دجله و فرات در عراق کنونی‌ شکل گرفته بود، چندان پیشرفته نبود. اکنون تمدن حوزهٔ کرخه و کرون را تمدن عیلام و تمدن حوزهٔ دجله و فرات را تمدن میان رودن مینامند.
اما آنچه قوم آریا را از اقوام آن زمان متمایز میسازد آن است که این مردمان نه‌ عقاید بت پرستانه داشتند نه‌ عقاید نیا پرستانه، بلکه خدایانشان عموما ذاتهایی بودند که ما آنها را مظاهر آسمانی مینامیم. مهممترین خدایان آنها (خورشید، ماه، اختران و آذرخش)بودند. وارنه(فلک)، میتر(مهر/فروق خورشید)، اناهیته(ناهید/زهره)، ورهان(بهرام/مریخ)، خشتریه(تیر/عطارد)، ایندر(ازرخش/برق آسمانی)، وایو(نیروی طوفان)، گواته(نسیم روح پرور)، آتر(اذر/نور و حرارت)، اگنی(آتش سوزنده) اینان خدایان قوم اریا بودند.هر کدام از این خدایان بنا بر تاثیری که بر طبیعت پیرامون و زندگی‌ انسان داشت مورد پرستش واقع میشد. میترا و وارونه مقام نخست را داشتند، چنانچه در کتاب ریگ ودا( کتاب آریان مهاجر هند) معمولا نام این دو در نیایش‌ها به همراه هم آمده است. وصف وارونه در ریگ ودا به گونه‌ای آمده که همچون همتای یک جفت در کنار میتر قرار دارد. با این تعبیر میتر و وارونه ساماندهندگان روزگار گذرنده هستند و این روزگار گذرنده در تعاقب روز و شب قرار می‌گیرد. میتر هستی‌ بخش و خدای روز و وارنه خدای شب و تاریکی و فرمانروای ستارگان بود. بر فراز این خدایان که جایگاهشان در زیر آسمان بود و گردانندگان امور جهان و انسانها بودند دو آفریدگار وجود داشتند که جایگاهشان فراز آسمان بود. یکی‌ از آنها اسمش اهوره و دیگری دیوه بود. اهوره خدای اداره کننده امور کلی‌ جهان در روز بود و ذاتش در خورشید تجلی می‌‌یافت و دیوه خدای اداره کننده امور کلی‌ جهان در شب و ذاتش در وارنه و ماه و اختران تجلی می‌‌یافت. دیگر خدایان که نامشان را بردیم مجریان اداره این دو خدای بزرگ بودند. با تشکیل جماعات و یکجانشینی، اریاییان که به صلح و اشتی نیاز داشتند، اهوره خدای برترشان شد و دیوه بیشتر مورد توجه جماعات شبان کاره(رمه دار) بود. از این پس صفتهای نوینی که نیاز جامعه بود به این دو خدا داده شد. از آن جمله دیوه خدای قهر و خشم شد و اهوره خدای مهر و پیمان و صلح و همزیستی‌ شد. تا زمانی‌ که اهوره به تنهایی به خدای جماعات یکجا نشین تبدیل شد. با این رخداد بزرگ که در میان جماعات بزرگ اریاییان که در اوایل هزاره دوم پ م رخ داد آریاییان به دو بخس متمایز تقسیم شدند. بخشی که یکجا نشین بودند و اهوره خدای برترشان بود و بخشی که متننقل( کوچ کننده) بودند و دیوه خدایی برترشان بود. از این به بعد به دلیل تهدیدهای جماعات متننقل به روستاییان کردند که موجب سلب آرامش و امنیت آنها شد دیوه به خدای تعدی گر و منفور تبدیل شد. علتش هم آن بود که همه حملات و تهدیدهایی که موجب سلب آرامش روستا نشینان شد در شب که زمان حاکمیت دیوه بود صورت می‌گرفت، اما خاطره همزیستی‌ مسالمت آمیز پیروان اهوره و دیوه در متون باستانی هندوان آمده است.
مهاجرتهای بزرگی‌ که جماعات آریایی در آینده به سوی هند و اناتولی و شرق اروپا داشتند توسط پرستندگان دیوه صورت گرفت اما اهوره پرستان که یکجانشین بودند در سرزمین بومیشان( در مناطق مختلف فلات ایران) ماندگار شدند و سرزمینشان به نام خودشان آریان زمین نامیده شد. در دوره‌هایی‌ از هزاره دوم پ م، بخشی از پرستندگان دیوه راه مهاجرت به جنوب را در پیش گرفتند، از راه شرق افغانستان کنونی‌ به درون و شمال و غرب شبه قاره هند خزیدند. این جماعات با در هم شکستن مقاومت اقوام شهر نشین و متمدن بومی پنجاب و شمال سند و در هم کوفتن آثار تمدن آنها و کشتار جمعی‌ و ویرانی در منطق مختلف شمال و غرب هند جاگیر شدند و بعدها تشکیل یک تمدن را دادند که ما آنرا تمدن هند مینامیم. خاطره این جنگها را میتوان در کتب ریگ ودا و مهابهاراته دید. بخش‌های دیگر از جماعات آریایی با زیر پا گذاشتن ایران کنونی‌ روانه اناتولی و سواحل شام شدند و در این سرزمین‌ها جاگیر شدند و تمدن‌های خیتا و میتانی و ارمنییه (در نیمه شرقی‌ اناتولی) و فینیقیه(در لبنان کنونی‌) و پلستان(در کرانه مدیترانه‌ای فلسطین) به وجود آوردند. یک بخش از این جماعات هم بعدها به شبه جزیره‌ بالکان رسیدند که بعدها تمدن یونان را تشکیل دادند. جماعتی هم که به یونان رفتند از پرستندگان دیوه بودند که بعدها (دیوس) تلفظ کردند که نام دیوس برای همیشه نزد آنان ماندگار شد. آریان یکجا نشین که اهوره خدای برترشان بود در نواحی (ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، افغانستان و ایران کنونی‌) جاگیر شدند. نام نژادی آنها ایریه(درست کار و نیک رفتار) که بعدها اریه و اریا شد. این نام وقتی‌ جمع بسته میشد (ایریان) و بعدها (ایران) شد.
تاریخ ماقبل ماد
۱)گوتیها و لولوبیها:در اسناد بازمانده از دوران اکادی و آشوری از قبایلی نام برده شده که در ناحیه آذربایجان، کردستان، کوههای زاگرس تا لرستان کنونی‌ می‌زیسته اند. یکی‌ از اینها را گوتیها نامیده اند، از اسناد میان رودان بر میاید که گوتیها در سده‌های آخر هزاره سوم پ م، در نواحی شرقی‌ کردستان کنونی‌ می‌زیسته اند و تشکیلات سیاسی و حکومتی نسبتا قوی داشته اند، گاه در اسناد آشوری به سرزمین ماد (سر زمین گوتیها) گفته شده و به جای قبایل ماد از قبایل گوتی نام برده شده، یعنی‌ نام گوتیها و مادها را بجای هم به کار برده اند که معلوم میشود که مادها و گوتیها همریشه اند. وقتی‌ نشانه‌های به جا مانده از قبایل را بررسی‌ می‌کنیم متوجه میشویم که گوتیها مردمانی آریایی بوده اند که از زمانهای بسیار دور در غرب فلات ایران جاگیر بوده اندو بعدها وارد اتحادیه ماد شدند که همنژادان و همزبانشان بودند. از این رو باید گوتیها را نخستین قبایل شناخته شده در غرب فلات ایران دانست، که در هزاره سوم پیش از میلاد مسیح در این منطقه دارای تمدن بوده اند، سرزمین گوتیها کردستان کنونی‌ بوده است، سرزمینی وسیع در غرب فلات ایران که امروز آنرا کردستان بزرگ مینامند در سده پنجم پیش از میلاد بنا بر نوشته گزینوفون سرزمین قوم کوردوخ بوده است، کردها قومی‌ خالصا آریایی هستند.
یکی‌ دیگر از جماعات ساکن در غرب فلات ایران قبایل لولوبی بوده که در همسایگی گوتیها در منطقه کرمانشاه کنونی‌ به سوی جنوب تاا مرزی خوزییه(عیلام) می‌زیسته اند و دارای تمدن نه‌ چندان پیشرفته و نوعی سلطنت بوده اند.
۲)کاشیها:کاشیها که در منابع یونانی (کاسیت) نامیده شده اند قبایلی بوده اند که احتمالا از حدود قزوین تا کاشان جاگیر بوده اند به نظر می‌رسد که قزوین و کاشان نام خود را از این مردم گرفته باشد، مورخان یونانی نام کاشی را کاسپی نوشته اند و دریای مازندران را دریای کاسپی نامیده اند. اگر امتداد قبایل کاشی به سوی شمال قزوین تا دریای مازندران کشیده شده است باید ریشه‌های ایرانیانی که بعدها نام (دیلم) گرفته اند را در همین کاشیها جستجو کرد. چند پیکره سر که از شاهان کاشی به جای مانده است چهره و شمایل آنها را مانند ایرانیان غرب فلات ایران (کردها و لرها) نشان میدهند و از شکل و شمایل خوزی‌ها و مردم میان رودان متمایز است. آن دسته از کاشیها که بعد از تصرف میان رودان و تشکیل سلطنت، از اقومشان در غرب فلات ایران بریده شدند و به مرور زمان در اقوام میان رودان حل شدند و تمدنشان دنباله تمدن بابلی را تشکیل داد.

تمدن خوزییه(عیلام)
خوزی‌ها یک قوم بسیار کهن بودند که در سرزمینی که اکنون نیز خوزستان نامیده میشود سکونت داشتند و سزمینشان به نام خودشان منصوب بود و تا امروز همین نام را حفظ کرده است توجه به آثار کشف شده در این منطقه نمیتوان گفت که تنها خوزی‌ها ساکن این منطقه بوده اند.و نمیتوان خوزستان را سرزمین خاص خوزی‌ها دانست بلکه نشانه‌ها حکایت از آن دارد که خوزی‌ها فقط در بخش غربی خوزستان بوده اند. از چگونگی بدایات تشکیل جامعه سیاسی خوزیه آثاری بدست نیامده (کاوشهای کافی‌ در این زمینه صورت نگرفته است)ولی‌ مسلم شده که در هزاره چهارم پ م و همراه آغاز شهر نشینی سومری در خوزستان زندگی‌ شهر نشینی وجود داشته است که بندر بوشهر که در آن زمان (لیان) نامیده میشد، از مهمترین بنادر خوزیه بود. طاق کامل برای اولین بار به دست خوزی‌ها ساخته شد، معبد شهر دینی خوزیه که اکنون چغا زنبیل نامیده میشود که در نوع خود از نظر معماری و شکل و شمایل در جهان بی‌ نظیر است نشاندهنده آن است که خوزی‌ها در اویل هزاره سوم پ م به اوج خلاقیت و سازندگی در زمینه‌های گوناگون رسیده بودند. سر پیکر برنزی یک زن از خاندان سلطنتی خوزیه که در موزه لوور پاریس نگاهداری میشودخبر از توان بالای هنرمندان خوزی میدهد. عقیده زنده شدن پس از مرگ نیز نزد خوزی‌ها روج داشته است و مردگانشان اسباب و اساسشان را با خود به گور می‌بردند، از گور بچه‌ها حتّی اسباب بازی هم یافت شده است. خوزی‌ها به مناسبت همسایگیشان با میان رودان سده‌های درازی همتازان(رقیبان) سر سخت دولتهای سومر و اکاد و سپس اشور بودند. خوزیه در ۲۲۰۰ پ م مورد حمله سارگون دوم اکادی قرار گرفت و شوش پایتخت خوزیه تسخیر شد، چندی بعد خوزیه دوباره به استقلال رسید و تمدن خوزیه به سوی شکوه و سلطه اقتصادی خوزی‌ها در گسترش یافت، تا به کرانه‌های شمالی‌ دریای پارس و نواحی درونی‌ پارس و کرمان و اسپهان و ری و حتّی هیرکانیه رسید. در حولی هزاره دوم پیش از میلاد خوزی‌ها در صدد گسترش قلمروشان در میان رودان بر آمدند و در این راه پیروزیهایی به دست آوردند و بخش جنوبی میان رودان را تسخیر و شهر (آور) کلده(در نزدیکی‌ نجف و کوفه کنونی‌) را ویران و مردم میان رودان را باج گیر خود کردند. حوالی سده ۱۶ خوزیان با رقابت کاشیها مواجه شدند که کاشیها بر بابل چیره شدند، پس از آن نفوذ خوزی‌ها به داخل ایران محدود شد. در سال ۱۱۵۷ پ.م یکی‌ از شاهان خوزیه به نام (شتروک ناهونته) به میان رودان لشکر کشید و شکستهای سختی بر آنها وارد آورده، بابل را از آنها گرفت و پسر خودش (کوتیر ناهونته) را به نیابت از خودش شاه بابل کرد. امپرتوری خوزیه در زمان این پادشاه به اوج نیرومندی و شکوه خود رسید. جانشین او (شیلهک ران شو شیناک) در پیگیری جهاد در راه خدایش آن شو شیناک پس از آنکه کرکوک را از اشوریان گرفت به شام لشکر کشید و تا رود اردن پیش رفته و قلمرو خود را تا سرزمین‌های شرقی‌ اسرائیل کنونی‌ گسترش داد.
پادشاهی مان نا‌(اترپاتیان)در آذربایجان:
آنها قبایل ایرانی‌ زبانی‌ بودند که از کناره‌‌های جنوبی و شرقی‌ دریاچه ارومیه تا رود ارس می‌زیسته اند، در این منطقه با نام‌های ایندراپاتیان و اترپاتیان(پرستندگان ایندرا و پرستندگان آذر) آشنا هستیم، پس تشکیل دهنده امپرتوری اترپاتیان اتحادیه ایندرپاتیان و اترپاتیان بوده است، این کشور جنگها و ویرانیهای زیادی را به خود دیده است، در گزارش‌های دیگری خبر کشتار و آتش سوزی‌ها و ویرانی‌های مشابهی‌ در چندده آبادی در اطراف آذربایجان کنونی‌ هست، و اشاره شده این آبادیها پیش از آنکه به دست سارگون (شاه آشور) نابود شوند از نظر آبادانی و زیبایی همچون بهشت بوده است.و از کاخهای شکوهمندی سخن میگوید که در این آبادیها بر فراز بوده اند، مان نائی‌ها دارای تمدن قابل توجهی بودند، برخی‌ از آثار بر جای مانده از دوران مان نا‌ در نزدیکی‌ سقز کنونی‌ کشف شده است خبر از هنر نسبتا پیشرفته مان نا‌‌ها میدهد.

۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

۱۳۸۸ تیر ۲۵, پنجشنبه

ایران و آریاییان


نظریه‌ای که امروز بیش از هر نظریهٔ دیگری در میان صاحب‌نظران مقبول است اینست که قبایلی که خود را آریایی (آریایی در زبان ایشان به معنی شریف یا نجیب بود) می‌خوانندند در اواخر هزارهٔ دوم پیش از میلاد (در این تاریخ اختلاف بسیار است) به فلات ایران سرازیر شدند. از بررسی اساطیر و زبان ایشان برمی‌آید که ایشان خویشاوندی نزدیک با هندیان داشتند و گویا پیش از آمدن آنان به ایران و مهاجرت دستهٔ دیگر به هند با هم می‌زیستند. به هر حال آنچه مسلم است اینست که هر دو دسته خود را آریایی می‌خواندنداز آنجا كه می‌دانیم مهاجرت‌های انسانی و جابجایی تمدن‌ها در طول تاریخ همواره به دلیل دستیابی به «شرایط بهتر برای زندگی» بوده است، در دوران باستان این «شرایط بهتر» بویژه عبارت از آب فراوان‌تر و خاك حاصلخیزتر بوده است. اگر چنانچه بتوانیم دلایلی برای این گمان فراهم سازیم كه در روزگار باستان ویژگی‌های آب‌وهوایی و چشم‌انداز طبیعی در فلات ایران مناسب‌تر از روزگار فعلی بوده است؛ و از سوی دیگر مشخص شود كه خصوصیات آب‌وهوایی در سرزمین‌های شمالی ایران نامناسبتر از امروز و حتی روزگار باستان بوده است؛ می‌توانیم مهاجـرت بـزرگ آریـاییـان به ایـران امروزی را با تردید مواجه كنیم و حتی احتمال مهاجرت‌هایی از ایران به نقاط دیگر جهان را مطرح سازیم.

ایران پیش از آریاییان

عکسی از شوش پایتخت تمدن ایلام

پیش از آریاییان تمدن‌های

شهر سوخته (در سیستان)،

تمدن عیلام (در شمال خوزستان)،

تمدن جیرفت (در کرمان)،

تمدن ساکنان تپه سیلک (در کاشان)،

تمدن اورارتو (در آذربایجان)،

تپه گیان (در نهاوند)

تمدن کاسی‌ها (در لرستان امروز)

در سرزمین ایران بودند.

ایلامیان یا عیلامی‌ها از هزاره چهارم پ. م. تا هزاره نخست پ. م.، بر بخش بزرگی از مناطق جنوب غربی پشتهٔ ایران فرمانروایی کردند. به قدرت رسیدن حکومت ایلامیان و قدرت یافتن سلسلهٔ عیلامی پادشاهی اوان در شمال دشت خوزستان مهم‌ترین رویداد سیاسی ایران در هزاره سوم پ. م. است. تا پیش از ورود مادها و پارسها، تاریخ سرزمین ایران منحصر به تاریخ عیلام است

ساکنان زاگرس


آنچه كه پيرامون تاريخ ايران در كتاب هاي تاريخي نوشته شده است ، معمولاً آغاز تاريخ ايران را از ابتداي دوران مادها و يا هخامنشي معرفي نموده و دربارهء اقوامي كه پيش از مادها در اين سرزمين مي زيسته اند بندرت و يا كمتر اشاره اي مي شود . ولي بر اثر تحقيقات و پژوهش هاي بعمل آمده و با توجه به يافته هاي باستاني ، در نقاط مختلف ايران خصوصاً در منطقه زاگرس ، چنين معلوم مي شود كه پيش از آمدن ماد ها و پارس ها به فلات ايران اقوام ديگري كه خود با آريايي ها نزديكي داشته اند از مدت ها پيش ، در اين نواحي مستقر بوده اند . اين اقوام ، دولتي تشكيل داده و در مقابل تهاجمات دولت مقتدر آشور پيوسته مقاومت كرده اند . اقوام فوق در عين حال صاحب تمدن ، فرهنگ و هنر عالي و با شكوهي بوده كه آثار و بازمانده هاي آنها را امروزه به ويژه از منطقه زاگرس مي شناسيم .

کفر نمیگویم

خدایا کفر نمیگویم
پریشانم
چه میخواهی تو از جانم؟!
مرا بیآنکه خود خواهم، اسیر زندگی کردی
خداوندا!
اگر روزی زعرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر در روز گرماخیز تابستان
تنت بر سایهی دیوار بگشایی
لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکهای این سو و آن سو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت
خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است
دكتـر شريعتـی